من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آه نگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ استگاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایاناگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفای بی مروت غمم دادی و غمخوارم نکردی سروکارت به فردای قیامت
گفته بودی : یا تو یا هیچکس!!!! ولی من ساده انگار فراموش کرده بودمکه این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست. کسی حتی مهم تر از من !!
فاصله ها هرگز مانع فراموش کردن بهترین هایمان نمیشود
مهم قلبهایمان است که از پشت فاصله ها برای بهترین هایمان می تپد...
تمام روز و شب با بیقراری به شوق روی تو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما به شوق لحظۀ دیدار هستم !
و هر سازی که می بینم بد آه نگ است
بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ استگاه با یک گل سرخ ، گاه با یک دل تنگ ، گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایاناگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفای بی مروت غمم دادی و غمخوارم نکردی سروکارت به فردای قیامت
گفته بودی : یا تو یا هیچکس!!!! ولی من ساده انگار فراموش کرده بودمکه این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست. کسی حتی مهم تر از من !!
فاصله ها هرگز مانع فراموش کردن بهترین هایمان نمیشود
مهم قلبهایمان است که از پشت فاصله ها برای بهترین هایمان می تپد...
تمام روز و شب با بیقراری به شوق روی تو بیدار هستم
اگرچه بی غرورم زنده اما به شوق لحظۀ دیدار هستم !
روزی دروغ به حقیقت گفت : میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم ، حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود
دروغ گفته ام
مــن می بافم ...
تــو می بافی ...
مــن برای تــو کلاه
تا سرت را گرم کنم ...
تــو برای مـن دروغ
تا دلم را گرم کنی
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!