وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
وآنکه سوگند خورم ، جز بسر او نخورم
وآنکه سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
وآنکه او مست شد از چون و چرا رست کجاست؟
سلام
سه روز نبودم ها
بازدیدارو ببینین !!!
نظراتتون رو هم دیدم
فقط از خانوم zoha تشکر میکنم که 9 تا نظر گذاشته بود
بقیه هیچی !!!
خب بگم کجا بودم ؟؟
رفته بودم یه شهر دیگه واسه دیدن مهدی (پسر خالم )
که دیدمش ، خدارو شکر حالش خوب بود
و میخندید و منو اذیت میکرد
هی میومد وسط بازیه منو داییم
کامپیوتر رو خاموش میکرد میرفت
عکساشم گذاشتم ادامه مطلب خواستین ببینیدش
خیلی پسر گلیه
منم که عاشقشم
مخصوصا وقتی داره میخنده ...........
این دو سه روزه خیلی خوب بود واسم چون هم مهدی رو دیدم و هم داییم رو که هردوتا رو خیلی دوس دارم
یه شب تا صبح با داییم pes بازی کردیم
که البته بیشتر وقتا می باخت!!
اینم بگم فکر نکنین داییم ازم زیاد بزرگه نه اون حدودا 4 سال ازم بزرگتره
الانم دانشجو هست
زیاد شد این پستم ؟؟
دیدن عکس های مهدی فراموش نشه !!
خسته ام از آدمهایی که مجازی اند
ازاونایی که خنده ...
و گریه هاشون...
دلداریهاشون...
دلتنگیهاشون...
دوست داشتناشون...
بودنشون ...
و حتی آدم بودنشون مجازیه....
خدایا دلم آدم های حقیقی میخواهد...
فقط آدم میخواهد همین...
میدونین معتاد اینترنتی به کی میگن ؟؟
به اونی که عین من وقتی از مدرسه میرسه
قبل از عوض کردن لباساش
کامپیوتر رو میزنه روشن شه تا وقت تلف نشه
والااااااااااا
به بعضیا باید گفت :
عزیزم ، من کارگردان همون فیلمیم که تو داری واسم بازی میکنی … !!
وقتی روزگار تو را در شرایط سخت قرار داد
نگو ،" چرا من؟؟ "
بگو: " نشونت میدم "!!
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
” ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود...
كودك باشيم در عواطف
جوان باشيم در احساسات
پيرباشيم در تدبير و تصميم
گفته هاي يك استاد روانشناسي هم اكنون از راديو
پ ن: كاري كه من سالهاست ميكنم.....
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،
اما دلـــــــــــت
میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است بخواند
جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر....
ببین!
خانه هنوز همان خانه است
هیچ اتفاق خاصی رُخ نداده است:
یک پالتوی کهنه، چتری شکسته
دو سه سنجاقِ نقرهای
کتابخانهی کوچکِ شعر و سوال و سکوت
و شیشهْ عطری آشنا
که بوی سالهای دورِ دریا میدهد هنوز.
غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب میشناسَمَت ریرا!
من بارها ...،
تُرا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
تُرا در خانه، در خوابِ آب، در خیابان
در انعکاسِ رُخسارِ دختران ماه،
در صفِ خاموشِ مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایهسارِ مهآلود آسمان ...
چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا ... ریرا!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغِ تُرا میگرفت
تو نشانیِ من بودی و من نشانیِ تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمامِ دریاهای جنوب را من گریستهام.
تعداد صفحات : 8